میخواهم رها شوم

زندگی من

سلامخنده

دلم واسه اینجا تنگ شده بود.دیگه به اینجا عادت کردم.

4شنبه کلی درباره ریزش مو تحقیق کردم تهشم با تحقیق و مشورت طولانی دارومو پیدا کردم.دیگه وقتشه به خودم برسم.باید بپذیرم که باید مراقب خودم و سلامتیم باشم.قبل رفت داروهاموخریدم داروخونه درست روبروی شرکته.خیلی خوبه واسم کلی هم لوازم آرایشی داره و از این به بعد راحت میتونم خرید کنم.بوسهچون خرید واسم با این تایم کاری معضلی شده بود.

نتونستم سیتم آقامدیره رو درست کنم.چون مشکل سخت افزاری داشت.از همکارمم کمک خواستم ولی نشد.از یه دوست خواستم بیاد و کمکم کنه.به واسطه دوست عزیزم با این آقا که منو آبجی صدا میکنه اشنا شم.اونم نتونست.آقا مدیره خیلی غرغروئه.کلی غرولند کرد.بعدم بجای تشکر از اینکه از مهندس خواستم بیاد شرکت و سیستمش رو رایگان درست کنه با کنایه و تلخ گفت: این آقا کی بودن؟با اینکه قبلا دیده بودش.دوسش ندارم.کارمم دوست ندارم.جو کاریم خیلی دوستانه نیست همه یه جورین دوست نیستن باهم.من دلم خواست عوض شن وای غرق در سیاستا و حساب کتابای.....هستن.فریاد

عصبی شدم.

تهشم ز زدم بابا اومد دنبالم.اومدیم خونه. تا خود خونه ساکت نشستم.مهر شده

بابا سوپرمارکت داره.هرشب مامان میره جاش تا اون بیاد دنبالم.یکم تو مغازه نشستیم.یهویی دیدم یه همکار قدیمیم(تو شهرداری) اومد منو نشناخت بس که تغییراتم اساسی بود خخخخخخخخخخخخخخ.یکم خوش و بش کردیم و رفت.روحیم شاداب شدم.دلم براش تنگ شده بود.

اون شب دندون دردم زیادتر شد. با کلی مسکن و قرص خواب خوابیدم.یعنی تا1.بیدار که شدم تموم تنم از ضعف بی حس بود.

اماااااااااااااا

دوستام زنگیدن که ناراحتن و بریم بیرون.رفتیم دریااااااااااااا.یه جای خفنم برای خرید پیدا کردیم.

شب پنج شنبه هم با درد خوابیدم اونم 4 صبح.

امروز به زور بیدارم کردن که پاشو بریم پیک نیک.منم فقط لباس پوشیدم.خیلی خوب بود اگه حالم خوب بود بهتر بود.

امروز یه کوچولو نسبت به یه روابطی غبطه خوردم رک بگم حسودی کردم.ایکاش منم یه چیزایی رو تجربه میکردم.

عیییییییب نداره.

از اون دوست گلی هم که قرار بود منو از تنهایی در بیاره خبری نشد.دلم واسه خودم میسوزه.

من دیگه برم.باباااااااااااااااااااااای

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 22:30 توسط رها| |


Power By: LoxBlog.Com