میخواهم رها شوم

زندگی من

سلام.

این تعطیلاتم با سرعت نور گذشت و من طبق معمول افسردم چون بازم کار شروع میشه

دیروز رفتم یکی از دوستا که خیلی اصرار میکرد رو دیدم و یه قلیون مهمونم کرد و حسابی به ریه ها دودرسانی کردم

خیلی دلمون واسه هم تنگ شده بود.تا برسم شهرمون حسابی دیروقت شده بود اومدم تاکسی بگیرم حالا مگه تاکسی پیدا میشد؟
خلاصه دیدم یه تاکسی بی سیم وایستاده طبق معمول رفتم سمتش که سوار شم چون فکر کردم چون مسیرش اونوریه تو مسیر خونش خواسته مسافر بزنه ولییییییییییییی مسافری که تاکسی بی سیم خواسته بود پسر عمه نامزد سابق بود و به محض دیدنم سلام کرد یه سلام غمناک منم هنگ کرده بودم حالا مگه راننده قبول میکرد پیاده شم سیریش شد که حتما میرسونمت دم خونتون.منم حسابی هنگ بودم.

خلاصه با دوستم صحبت کردم و کلی خندیدیم.

امروز جشن تولد نوه همسایمون بود که با دخترش یه جورایی دوستم.خانواده ی آسوده ایی ان من همیشه وقتی از معضلات زندگیشون میگن نیگاشون میکنم و تو دلم بهشون میخندم درداشون خ کوچیک و مسخرست خداروشکر میکنم که زندگی ارومی دارن.

ولی چون تقریبا باهم نامزد کرده بودیم دلم گرفت خدا چه ادمایی رو میذاره تو زندگی بدبختایی مثل من و چه ادمایی رو میذاره تو زندگیه این قبیل ادما.

خدایا من اشنا به مصلحتت نیستم.نمیدونم حکمت کارات چیه ولی سعی میکنم همه رو بپذیرم توام هوامو داشته باش نذار کسی ازارم بده یا با این قصد بهم نزدیک شه.

به دوستم اس دادم زنگم زدم اصلا خاموش نکرده بود.خیلی بد باهام حرف زد نمیدونم رد این باره چی بگم این یه روزی واقعا ادعاش میشد داشتم به روزای اول دوستیمون فکر میکردم که چه کامل بود.

دیگه دارم از خودم نا امید می شم.

خب

کلی اروم شدم .اخیییییییییش

ما رفتیم بابای

 

نوشته شده در جمعه 13 دی 1392برچسب:,ساعت 22:8 توسط رها| |

سلام.

یه بار اومدم کلی نوشتم و نوشتم و نوششششششششششششششششتم ولی همش پرید

خب مشروح اخبار این مدت:

احتمالا پرونده طلاقم یه تکونی میخواد بخوره من که هنوز منتظرم.

نمیدونم که گفتم یا نه نامزد سابقم رفته بود کربلا

دوستمم که زنگید و گفت خیلی حالش بده و میخواد یه مدت گوشیشو خاموش کنه تا خودش رو پیدا کنه.فقط خدا میدونه چقدر دوسش دارم و دلم باهاشه حتی یه دقیقم از فکرش بیرون نمیام.

دیشب الی دوستم اومد خونمون صبح رفت

دیروز اقا مدیره خیلی شیک بهم طعنه زد و من فقط معصومانه نگاهش کردم باورم نمیشد چنین حرفی بشنوم ازش.حتما این کاراش جبران میشه

 

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 19:15 توسط رها| |


Power By: LoxBlog.Com