میخواهم رها شوم

زندگی من

سلام

خیلی وقته وقت نکردم بیام یه سری به اینجا بزنم.

مغازم که راه افتاد حسابی درگیر کار شدم یه سرمای بدی هم خوردم به زور پیش بردم.

واسه رونق گرفتنش تا عید مجبورم تا میتونم کار کنم.

بعد کلی زحمت تازه تونستم ویترین بزنم وقتی میبینمش کیف میکنم چون واسش زحمت کشیدم.مغازم واقعا به زور پر شد.

یه سیستم دست دوم رد کردم واسم شر شده همه چیش سالمه و وقتی پیش ماست کار میکنه ولی وقتی میره خونه طرف خاموش میشه همه چیزشم سالمه ها ولی نمیدونم چه مرگشه یا اونا چه انگولکی کردن.

خدایا کمکم کن سختی های کارم رو بتونم نحمل کنم و دستم رو بگیر و بکش الا

دیروز یه شاگرد تازه هم داشتم.

کارمو خیلی دوس دارم.

کار شرکتم خیلی سخت شده حسابی پیرم کرده خودشونو و خودمو خل کردن.

 

نوشته شده در جمعه 29 آذر 1392برچسب:,ساعت 23:19 توسط رها| |

سلام.

امیدوارم این تنبلی تو من از بین بره و بتونم هر روز خاطراتم رو بنویسم.

مشروح اخبار:

اوضاع مغازه بدک نیست.ولی باید بیشتر روش کار کنم تا درآمدم بالا بره.

2 روزه بدجور گلو درد دارم و صدام اصلا در نمیاد.

دارم به تغییر دکور مغازه فکر میکنم. دوست دارم شلوغ پلوغش کنم.

جمعه یه سیستم مشکل نرم افزاری داشت درستش کردم و قراره امروز بیان ببرن

ولی سیستم دوستم که یه مشکل عجیب داشت درست نشد و موند رو دستم حتی دوست جون  و بچه ها و استادم متوجه نشدن.اگه امروز پارسا اومد دید که هیچ در غیر اینصورت میبرمش پیش مهندس خودمون تا درستش کنه ولی قبلش از دوستم اجازه میگیرم.

امروز رو مرخصی گرفتم بعد از ظهر یه سره میرم مغازه.

به شاگردمم زنگیدم زود بیاد کارش رو راه بندازم 50 ساعتش زود تموم شه.

قراره با نامزد دوستمم یه همکاری داشته باشم.خداکنه درامد زا باشه برام.

 

نوشته شده در شنبه 2 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:4 توسط رها| |


Power By: LoxBlog.Com