18


میخواهم رها شوم

زندگی من

سلام.

بازم از شرکت پست میذارم.

دیشب با الی دوستم قرار گذاشتم که 8:30 صبح امروز باهاش برم خرید.ولی چون خیلی خسته بودم و دارم عادت زیاد خوابیدنمو ترک میکنم تا 8:45 دقیقه خواب موندم.یهو بیدار شدم دیدم ساعت چنده و 2 تا اس و پیام دارم.شرمنده شدم.زودی رفتم حاضر بشم که دیدم ای داد بیداد چشام به خط چشم حساسیت داشته و با اینکه زود پاکش کردم ولی یه طرف خیلی متورم شده.با افسردگی حاضر شدمو مجبور شدم از عینک استفاده کنم. این 5 شنبه عشق الی بعده 3 سال میاد خاستگاریش خیلی خیلی براش خوشحالم کیف میکنم دوستام به ارزوهاشون برسن دوست ندارم کسی مثل من شه.تصمیم گرفته بودم پول دندونم رو ببرم  و اگه پولش کم بود بهش قرض بدم.ولی لازم نشد.

همین که بهش رسیدم محرابم اس داد که امروز میتونی بیای پیشم نخواستم بهش بگم بخاطر الی نمیرم پیشش گفتم باشه و تصمیم گرفتم بعد خرید برم پیشش.حسابی گشتیم و بعد در نهایت یهلباس خیلی خوشگل و شیک و یه کرم پودر عالی خریدیم.منم واسه چشمم سایه مشکی گرفتم که تورمش رو کمتر نشون بده نگرانم تا5شنبه خوب نشه و تک چشم بمونم.یه خط چشم بهتر خریدم که باید تست کنم که خوبه یا نه.

واسه الهام و خودم یه لباس خوشگلم خریدم.

بعد خرید محراب اس داد نمیتونه بیاد و منم رفتم خونه خیلی خسته بودم.یه دوش آب گرم گرفتم که حسابی چسبید بعدم ناهار رو که غدای مورد علاقم ماهی بود خوردم و رفتم یه کوچولو بخوابم.بعد نیم ساعت محرابم زندگید و یکم حرف زدیم گفت یه باطری لازم داره و منم گفتم براش میبرم.البته اطلاعات دقیقی نداد که باید بپرسم ولی فکر کنم الان خوابه.

بعد از ظهر مامانم دوره داشت.همه فک و فامیلم دیدم. امروز عقد پسردایی مامانم بوده که 5شنبه جشنشه.از الان برو بچ باحالمون زن و بکوب رو شروع کردن و حسابی جای ما خالی است.همه گفتن امشب شمام بیاین ولی بابام زیاد خوشش نمیاد خداکنه راضی شه ببرتمون من که خیلی دلم میخواد عروس کوچولومونو ببینم.

اقا مدیره فیلم رو باز بینی کنه کلی شاکی میشه و غرولند میکنه.ولی بیخیخی

 



نظرات شما عزیزان:

مهدی تنهااا
ساعت22:16---13 مهر 1392
گفت دوستت دارم و آهسته رفت
گفت عشقم بودی و آهسته رفت

عمر من بودی چه کردی با دلم

گفت عمرم بودی و آهسته رفت

شور تو باقی بماند در دلم

گفت هستم تا ابد ، آهسته رفت !

باورش سخت است که این مهرآفرین

با همه دردم مرا تنها نمود ، آهسته رفت



او که نامش ماندگار ، عشقش هزار ،

او که رویایش همیشه برقرار



با هــزارن آرمان و آرزو ، آهسته رفت



زندگی بال و پرت را میزنم !

زندگی روزی رگ خود میزنم !

زندگی از من چه میخواهی بگو !!!


هی خدا اخه چرا تنهام گذاشت؟؟ http://shabha.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:,ساعت 16:20 توسط رها| |


Power By: LoxBlog.Com